سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل شکسته گان


سلام ای تنها بهونه واسه ی نفس کشیدن

هنوزم پر می کشه دل برای به تو رسیدن

واسه ی جواب نامت می دونم که خیلی دیره

بذا به حساب غربت نکنه دلت بگیره

عزیزم بگو ببینمکه چه رنگه روزگارت

خیلی دوست دارم تو مهتاب بشینم یه شب کنارت

سر تو مهربونی بذاری به روی شونم

تو فقط واسم دعا کن آخه دنبال بهونم

حالم رو اگه بپرسی خوبه تعریفی نداره

چون بلاتکلیفه عاشق آخه تکلیفی نداره

نکنه ازم برنجی تشنه ام تشنه ی بارون

چه قدر از دریا ما دوریم بیگناهیم هر دو تامون

بد جوری به هم می ریزه من و گاهی اتفاقی

تو اگه نباشی از من نمی مونه چیزی باقی

می دونی که دست من نیست بازیای سرنوشته

رو قشنگا خط کشیده زشتا رو برام نوشته

باز که ابری شد نگاهت بغضتم واسم عزیزه

اما اشکات رو نگه دار نذار اینجوری بریزه

من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد

باقیش و بگم می بینی گریه هات کلی حروم شد

حال من خیلی عجیبه دوست دارم پیشم بشینی

من نگاهت بکنم تو تو چشام عشق رو ببینی

یادته من و تو داشتیم ساده زندگی می کردیم

از همین چشمه ی شفاف رفع تشنگی می کردیم

یه دفه یه مهمون اومد عقلم رو یه جوری دزدید

دل تو به روش نیاورد از همون دقیقه فهمید

اولش فکر نمی کردم که دلم رو برده باشه

یا دلم گول چشای روشنش رو خورده باشه

اما نه گذشت و دیدم دل من دیوونه تر شد

به تو گفتم و دلت از قصه ی من با خبر شد

اولش گفتم یه حسه یا یه احترام ساده

اما بعد دیدم که عشقه آخه اندازش زیاده

تو بازم طاقت آوردی مث پونه ها تو پاییز

سرنوشت تو سفیده ماجرای من غم انگیزه

بد جوری دیوونتم من فکر نکن این اعترافه

همیشه نبودن تو کرده این دل و کلافه

می دونم فرقی نداره واست عاشق بودن من

می دونم واست یکی شد بودن و نبودن من

می دونم دوسم نداری مث روزای گذشته

من خودم خوندم تو چشمات یه کسی این رو نوشته

اما روح من یه دریاست پره از موج و تلاطم

ساحلش تویی و موجاش خنجرای حرف مردم

آخ چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن

رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن

من که آسمون نبودم اما عشق تو یه ماهه

سرزنش نکن دلم رو به خدا اون بی گناهه

تو که چشمای قشنگت خونه ی صد تا ستاره س

تو که لبخند طلاییت واسه من عمر دوباره س

بیا و مثل گذشته جز به من به همه شک کن

من بدون تو می میرم بیا و بهم کمک کن



ارسال شده در توسط حسین ترکی